روزهای آخر در مهد کودک
پارسا برای رفتن به مدرسه روز شماری میکنه و دو ماهی هست که روی کاغذ خط میکشه دیگه چیزی نمانده و یکشنبه روز اول مدرسه و تعیین کلاسهاست. برای من و باباش هم هیجان داره و من میدونم کارم چند برابر میشه. بیشترین نگرانی من بیدار شدن صبح پارسا هست. امروز چهارشنبه ۲۷ شهریور پارسا با خانم کاشفی خداحافظی کرد و تشکر کرد از چیزهایی که در این دوران یاد گرفته. ایشون دعا کردند که پارسا موفق در زندگی و حتما دکتر بشود. یه سری کارهای تو کلاس برای هفته های آخر هم با خودش به منزل آورد که فکر کنم در آینده جز خاطرات ما بشود
هایپر با کوثر
روز ۱۴ شهریور ۹۸ با عمو امیر و کوثر و مامان بزرگ به هایپر رفتیم و ظهر برای ناهار خانه مامان جون و ظهر به صرف آش رشته به خانه مامان جون رفتیم و پارسا و کوثر بازی کردند و لگوهایی که مامان بزرگ گرفته بود را با هم درست کردند...
عزاداری امام حسین
۱۴ شهریور برای عزاداری با مانی و خانواده اش برای دیدن دسته بیرون رفتیم و در آخر شب به هنگام بازگشت به خانه پارسا دوچرخه بیدود را با مامان مانی امتحان کرد(اپلیکیشن جدید دوچرخه سواری که در سال ۹۸ در تهران شروع شده و پارسا مشتاق بود یکبار تجربه کنه)...
دندان کشیدن پارسا در ابتدای شهریور ۹۸
بعلت بد در آمدن دندانهای اصلی پارسا ناگزیر ۲ تا از دندانهاش که لق نشده بود را کشیدیم و برای اولین بار پارسا آمپول بی حسی را تجربه کرد. ولی بسیار صبورانه تحمل کرد و من از مظلومی بچه ام دلم سوخت...
ملاقات در بیمارستان
مامان بزرگ دوباره امسال مریض شد و ناگزیر حدود یکماه در بیمارستان بستری شد. جدیدا مامان بزرگ خیلی رنجور و مریض هست و هر سال بدتر میشه و این دومین باره که طولانی در بیمارستان بستری میشه. پارسا هم امسال قاچاقی برای دیدن مامان بزرگ به بیمارستان رفت ...
تولد مانی
در مرداد سال ۹۸ مامان و پارسا به بازار بزرگ رفتند و برای مانی دوست پارسا کادو تولد یک ست نوشت افزار رو میزی گرفتند و شب همان روز یه کیک هم گرفتیم و به خانه آنها رفتیم خوش گذشت ...
پارسا در پارک
پارسا در پارک هنرمندان بعد از یک روز کاری سخت ...
تولد دوست
تولد علیرضا در مهد کودک در شهریور ۹۸...
آش دورهمی
به علت گرمای تابستان مهد کودک پارسا مراسم آب بازی و خوردن آش دورهمی ترتیب داده بود که بسیار برای بچه ها جذاب بود ...