اولين سرماخوردگي پارسا كوچولو در سال جدید
پارسا چند روزي بود كه تك سرفه داشت و شبها خيلي اذيت ميكرد از ساعت 5 شروع ميكرد تا 1 نصف شب گريه ميكرد و بهونه ميگرفت ما اول فكر ميكرديم كه كمي لوس شده و همش ميخواد تو بغل باشه اما كم كم موضوع جدي تر شد وقتي گريه ميكرد گلوش خس خس ميكرد. روز چهارشنبه 21/ 1 / 92 برديمش پيش متخصصش بعد از معاينه گفت پارسا سرما خورده يا به عبارت درست تر سرما خوردگي رو گرفته از ماما بزرگ و بابا بزرگ و مامان وباباش و دايي و خاله كوچيكش
چون همه اين افراد قبل از آقا پارسا شديدأ سرماخورده بودن و پارسا آخرين فرد از اين خانواده بود كه سالم مانده بود .
خلاصه جونم براتون بگه آقا پارسا اولين آمپول سرماخوردگي رو هم نوش جان كرد خيلي آروم لباسش رو در آورديم اولش كلي ذوق كرد چون خيلي دوست داره راحت باشه ( كمي گرماييه ) ولي وقتي حس كرد دور و برش كمي شلوغ شد كم كم احساس خطر كرد و ناگهان واي چشمتون روز بد نبينه چنان دادي از نهادش برامد گر كنون آسمان بر زمين در آمد .
ماهم سريع السير آقا رو جمع كرديم برديمش خانه مادربزرگش چند روزي اونجا بوديم آخه مادربزرگ پارسا هميشه شهادت حضرت فاطمه آش نذر داره و امسال يكشنبه 25/1/91 شهادت حضرت فاطمه بود و خاله كوچيك آقا پارسا هم كه الان سه ماه باردار تهران بود . خدا رو شكر حالش الان كم كم رو به بهبوديه و شروع به جيك جيك كردن كرده
خداوند انشاء الله همه فرشته كوچولوها رو براي مادر و پدرشون سلامت نگه داره