یک شب با پارساااا
ديشب آقا پارسا روي كري ير مقابل تلويزيون نشسته بود و برنامه تماشا ميكرد پلك روي هم نميزاشت با فضولي تمام چشمهاش كاملأ باز كرده بود و تماشا ميكرد عين آدم بزرگها باور نميكنين جديدأ آقا روي كري يرش نيم خيز ميشه وقتي ميخواد ابراز احساسات كنه ، گاهي اوقات هم آنچنان نگاه عاقل اندر صفيه به آدم ميكنه كه آدم فكر ميكنه نكنه من مشكلي دارم خودم خبر ندارم . در ضمن آقا تازه گيها هم يك مالاچ و مولوچي با دستاش راه ميندازه بيا وببين از وقتي اين كارو شروع كرده كمتر ميل به پستونك پيدا ميكنه مادرم ميگه اين خوبه چون كم كم پستونك از يادش ميره و اينجوري تميزتره چون پستونك زود كثيف ميشه خلاصه ما هر شب كارمون شده نشستن و نگاه كردن به حركات آقا پارسا فكر ميكنم ...
نویسنده :
مامان و بابا
10:48